dimanche 6 mars 2011

خاطرات موسیقی ۶

گروه من به جشنواره ششم موسیقی فجر راه پیدا کرد اما طبق تصمیم مدیر کل ارشاد بوشهر من حق نداشتم سرپرستی گروه رو بر عهده داشته باشم و اداره ارشاد اسماعیل روشن روان رو به عنوان سرپرست گروه ما  و نماینده ارشاد تعیین کرده بود. ما به تهران پراوز کردیم.
رسیدیم تهرون، هتل بزرگ تهرون خیابون مطهری محل استقرار گروههای شرکت کننده در جشنواره فجر.
در مسیر تهران بوشهر خیلی خوشحال بودم و به خودم احسنت میگفتم که بالاخره تونستم گروه موسیقی بوشهر تشکیل بدم و در جشنواره شرکت کنیم و برای اولین بار قطعات بوشهری را روی صحنه اجرا کنیم نه قطعات  بندر عباسی یا عربی .میدونستم که داریم کار بزرگی انجام میدیم و با تمام زور گوییها و بی حرمتیهایی که از طرف ارشاد شده بود باز هم ارزشش داشت.همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا وقتی رسیدیم هتل .
هتل که رسیدیم اسامی گروهها در اطلاعات هتل موجود بود. اسامی گروه ما طبق لیستی داده شده بود که من به مرکز سرود تحویل داده بودم نه ان چیزی که ارشاد بوشهر میگفت یعنی همه افراد از جمله رستم علیشرفی و صفر صفاری  هم در لیست بودند و من هم به عنوان سرپرست گروه میشناختند.
 به محض رسیدن به هتل  اولین مشکل شروع شد ،محمد موحد گفت اگه اتاق من با اتاق نیکذات یکی نباشه فردا میرم بوشهر و امشب توی خیابون میخوابم. گفتیم بابا این بچه بازی ها یعنی چه، سرم داشت گیج میرفت از این حرف ، متوجه شدم که با بعضی از دوستان تا پایان سفر مشکل خواهیم داشت و اصلا اینا نمیدونن برای چه کاری اومدن.
من در سفری که به تهران داشتم جهت تحویل نوار و مدارک گروه به اقای فریدون ناصری هم سر زدم ،  ایشون از دوستان ایرج صغیری بود و از این طریق من با ایشون اشنا شده بودم که البته چند ماه قبل از این داستان هم به بوشهر اومده بودند و از انجایی که برادرم خسرو دوست صغیری بود و اقای فریدون ناصری هم به منرل ما اومد و چند روزی پیش ما بود و من هم در بوشهر با هاش این ور و اون ور میرفتم .
در تهران اقای ناصری یک سری راهنماییم کردند و گفتند سعی کنم از قطعات اصیل و قدیمی بوشهری استفاده کنیم و به بلادی مدیر کل ارشاد هم زیادمحل نزاریم ،میگفت این ادم دیونه است که توی تابستون گرما کلاه پشمی سرش میزاره و باید بره بستری بشه دیونه خونه
قبل از اجرای اول مرحوم فریدن ناصری زحمت کشیدند و به هتل اومدن برای دیدن تمرین گروه و راهنمایی ما . کار رو شنیدن و پس از شنیدن کار گفتن این شعرها محلی هستند یا خودتون در اوردین،ما در جواب گفتیم که محلی هستند ولی ارشاد بعضی رو تغییر داده و اون گفت ارشاد غلط کرده حتما کار اون مردکه دیونه است بلادی (فراموش کردم بگم اقای ناصری در سفری که به بوشهر داشتند بلادی رو زیارت کرده بوند) و بعد گفت اخه این چه شعریه دیگه دشمن زهله نداره ناوش اینجا بیاره،پس این ناو های امریکایی تو خلیج فارس چی هستن.
ما همه خوشحال از گفته های اقای نا صری ،ولی در جمع ما یک نفر از گروه مفتون و یک دیگه هم که محمد رضا بلادی پسر برادر مدیر کل ارشاد بود و من مطمئا بودم تا چند لحظه دیگه خبر به بوشهر رسیده.
ناصری گفت حتما سعی کنید اشعار اصیل خودتون رو بخونید نه این مزخرفات ارشاد بوشهر و به علیشرفی هم گفت حاجیونی رو با ارامش بیشتر بزن و عجله نکن .ما هم گفتیم چشم.
وقتی داشت از هتل میرفت بیرون من تا دم در باهشون رفتم که یک مرتبه سر وکله عبدو اخلاقی پیدا شد و میخواست امتیازی بگیره و گفت ،اقا میبخشید اون خواننده دوتا ترانه میخونه و من یکی از نظر موسیقی اشکالی نداره؟ و ناصری یک نگاه خشم الود بهش کرد وبا ان حالت و پیپ در دهان گفت نه اقا هیچ اشکالی نداره. 
و بعدش هم به من گفت این عتیقه ها رو از کجا پیدا کردی دیگه.
اخلاقی و موحد اولین نفراتی بودند که بیخود دنبال بهانه میگشتند و میخواستند جو گروه رو بهم بزنندو به مقصود هم رسیدند.بعد از دو اجرا گروه شده به سه دسته موحد و نوشزادونیکذات وبلادی واز طرف دیگه اخلاقی و علیشرفی ابن رومی و دهداران هم بیطرف بود و من تنها.
هر روز داستانی داشتیم عملا کسی حرف منو گوش نمیکرد تا بزور و عصبانیت متوصل بشم و بعد هم جلسه داشتیم و ازاین حرفها .
هر وقت که به ضرر شون بود میگفتن تو که سرپرست ما نیستی، اقای بلادی گفته روشن روان سرپرسته و هر وقت مشکلی بود من باید حل میکردم .
از طرف دیگه هم از زمانی که ما به تهرون رسیده بودیم به روشن روان محل نمی زاشتیم و ایشون گزارش لحظه به لحظه به بوشهر ارسال میکرد و همچنین محمد رضای بلادی هم که ساکت در کنار ما بود تمامی اتفات و حرفهای ما رو به عمو جان مدیر کل گزارش میداد.
علیشرفی همش غر میزد و از وقتی کارتهای جشنواره رو دیده بود که کارت رستم پسرش هم قاطی اونا بود با بلادی لج افتاده بود و همش نفرین میکرد و میگفت خدا جای حق نشسته و انتقام بچم که حقش خوردن میگیره،و داغ دلی بلادی مدیر کل رو میخواست تو دل محدرضا بلادی در بیاره و میگفت این رو بجای پسر من فرستادن.
از اینا که بگذریم قطعات موسیقی همه بکر بودند و کار جالبی بود .شروه خوانی ،بیت خوانی،مولودی،حاجیونی نی جفتی و نی انبان،شکی بوشهری و چوپی بوشهری همراه با دست زدن،
و چند تا ترانه اصیل بوشهری به اصافه حرکت و رقص زیبای علیشرفی با نی انبان و صحنه گردونی عالی که داشت. در این اجرا اولین بار بود که قطعاتی مثل شروه و بیت در کنسرت موسیقی بوشهر اجرا میشد .تا قبل از اون هر وقت صحبت از موسیقی بوشهر بود نی انبان بود و بس ولی ما سعی کردیم از تمام بخشهای موسیقی بوشهر استفاده کنیم همچنین از حرکت بدن و رقص.
تئاترشهر که اجرا داشتیم مجید کیانی و علی بیانی ذوق زده بعد از اجرا امدن پشت صحنه این دونفر از هئیت داوران جشنواره بودند.



Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire