samedi 5 mars 2011

خاطرات موسیقی۴

پس از اومدن ابراهیم نظری به بوشهر قبل از اولین جشنواره موسیقی فجر  برای بازبینی کار گروه موسیقی سنتی بوشهر  من با اون رابطه دوستی برقرار کردم و خواستم که به من کمک کنه تا در نوازندگی فلوت پیشرفت کنم.  زمانی که برای اولین جشنواره فجر به تهران رفتم من رو سر تمرین ارکستر سنفونی برد و چند تا متد به من داد و چند تا تمرین که باید انجام میدادم.از تهران که برگشتم شروع به تمرین جدی کردم و خیلی شوق داشتم .
ولی از اونجایی که دیگه اون گروه موسیقی که در ارشاد با هم کار میکردیم وجود نداشت و یزدانفر مشغول گروه سنتی شده بود من و دیگر بچها مثل مسعود شاهینی و کامران چاه تل و برادران احمدی  با گروهای دانش اموزی در مدارس کار میکردیم .
من و مسعود شاهینی و کامران چاه تل گروه سرود دبیرستان سعادت رو اداره میکردیم . من فلوت میزدم مسعود ارگ میزد و کامران درامز.
برادران احمدی هم گروه سرود دبیرستان شریعتی رو اداره میکردند .با هم رقابت میکردیم و دلمون خوش بود.
گروه ما گروه خوبی بود و بچها گروه سرود علاقه زیادی داشتند مثل بابک نیک ذات افشین نوشزاد و دیگران.
من تقریبا هر دو ماه یکبار به تهران میرفتم و به نظری سر میزدم و درس میگرفتم البته این موضوع یک سالی بیشتر ادامه نداشت چون برام رفت و امد مقدور نبود.
سال چهارم دبیرستان دیپلم نگرفته بخاطر اینکه بقیه همبازی هام و بچهای محل میخواستن برن  سربازی منم دفترچه سربازی گرفتم و رفتم خدمت سال ۱۳۶۷ ابان ماه.
 موقع تقسیم بچه های محل رو فرستادن به نیروی دریایی و من  تک وتنها افتادم  ژاندارمری ناحیه بوشهر دروه آموزشی در بندر دیر و بعدم هم سرباز گروه موزیک ناحیه ژاندارمری در خیابون سنگی بوشهر.
در اون زمان سرباز های ژاندامری یکسال میبایست در منَطقه آرام خدمت کنند و یکسال هم برن به کردستان و آذربایجان غربی.
من در زمان سربازی قهرمان دو ومیدانی استان هم بودم و بعد از اینکه به منطقه آذربایجان غربی   اعزام شدم  برای مسابقه دو صحرانوردی به تهران فرستادنم که ایام بهمن و جشنواره فجر بود .جشنواره پنجم موسیقی فجر.
من رفتم اجرای بندر عباس رو در موزه هنرهای معاصر دیدم و بعد از کنسرت باهاشون حرف زدم توی کنسرت ردیف اول نشسته بودم و دست میزدم همراه با گروه که خیلی بهم حال داده بود بعدش با مینی بوس من رو رسوندن و دعوت کردن برای غذا که من باید میرفتم به پادگان.(یادم نمیره روزی  درجزیره کیش مسئول خانه هنر بودم  و گروههای مختلف از استانهای ایران دعوت کرده بودم ویکی از گروهها هم از بندر عباس بود چند تا از اون  بچها رو دیدم که منو استاد خطاب میکردن و من بهشون گفتم استاد شما هستید و یکم فکر کنید ما یک جای دیگه هم دیگه رو دیدیم ولی یادشون نیمومد و من گفتم در سال ۱۳۶۸ یک سرباز برای شما دست میزد در تهران اون سرباز من هستم و کلی با هم خوشو بش کردیم)
روز بعد رفتم که اجرای همشهری هام رو ببینم اونا رو تو تالار وحدت پیدا کردم ولی انگار اونا یه جذامی دیده بودند .نمی دونم شاید بخاطر لباس سربازی بود یا از اینکه میدو نستند من هم بوشهریم و کار موسیقی میکنم به هر حال خیلی برخورد سردی داشتند و تنها کسی که گرم با من مشغول صحبت شد  محمود جهان بود که اون هم بوشهری نبود ولی انسان بود.
اجرای بچه های بندرعباس خیلی انرژی بهم داده بود و دلم میخواست و آرزو داشتم روی صحنه میتونستم باهاشون ساز بزنم برقصم دست بزنم  اون اجرا رو که دیدم جرقه ای در من زده شد 
اردیبهشت سال ۱۳۶۹ سربازیم  تمام شد ، زمانیکه محصل بودم رفته بودم جبهه و ۶ ماه از سربازیم کم شد و ۱۸ ماه خدمت کردم.
بلافاصله بعد از برگشتن به بوشهر فکر تشکیل گروه موسیقی محلی بوشهر را با تنی از دوستان در میان گذاشتم .
به اولین کسی که مراجعه کردم ایرج صغیری بود و او گفت باید مطالعه کنی و چند کتاب معرفی کرد و همچنین گفت دوست خوبی دارد که میتونه به من کمک کنه فریدون ناصری رهبر ارکستر سنفونی تهران.
بعد کتاب موسیقی بوشهر نوشته محمد تقی مسعودیه رو گیر اوردم  که عکس نوازنده نی انبانی در آن بود.از ابراهیم ابن رومی سوال کردم که این آدم رو میشناسی  یا نه وابراهیم که اون رو میشناخت منو رو به خانه اون نوازنده برد و اون فرد شخصی بود به نام احمد علیشرفی.  من ازش تقاضای همکاری کردم گفتم میخوام گروهی داشته باشم از بچهای بوشهر که موسیقی اصیل بوشهر اجرا کنند او هم  با کمال میل قبول کرد.
بعدا رفتم سراغ بچهای سرود که با هم قبلا کار میکردیم مثل بابک نیکذات و  افشین نوشزاد و محمد زنده بودی یا موحد چون بعدا فامیلش رو عوض کرد و حسن دهداران و سعید احمدی و عبدالرضا اخلاقی  .
ادامه دارد

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire